برای بررسی این پرسش، باید به واژه ی توتالیتر و مفهوم سیاسی آن توجه کنیم. واژه ی توتالیتر از ریشه ی فرانسوی توتال به معنای جامع و کامل گرفته شده است و به آن دسته از رژیم های استبدادی اطلاق می شود که کلّیه ی شؤون جامعه را، از سیاست و اقتصاد گرفته تا مذهب، فرهنگ و هنر، تحت کنترل و نظارت خود در می آورند. موسولینی این واژه را ابداع کرد و طبق تعریف او، توتالیتر نظامی است که در آن همه چیز به خاطر دولت وجود دارد و هیچ چیز از دولت و علیه دولت نیست. توتالیتر را در زبان فارسی می توان معادل، استبداد همدیگر، یکه قانونی و حکومت تک حزبی و خود کامه دانست. در چنین نظام های سیاسی، هر فرد جزئی از کلّ جامعه و در خدمت آن است و از خود اصالتی ندارد. رژیم های کمونیستی و فاشیستی را می توان نمونه هایی از نظام توتالیتریسم به شمار آورد.[2] طبق تعریف بالا، از مبانی اصلی اندیشه ی توتالیتریسم، اصالت جامعه و فراموش نمودن فردی است که سازنده و پدید آورنده ی جامعه است. مطابق این نظریه، هرچه هست روح و وجدان و شعور و اراده ی جمعی است که در دولت متبلور می شود و افراد باید در آن اضمحلال یابند؛ اما حکومت اسلامی و ولایت فقیه بر بینش صحیح اسلامی استوار است که هم فرد را اصل می داند و هم جامعه را. به تعبیر شهید مطهری(رحمه الله) در عین حال که قرآن کریم برای امّت ها و جوامع سرنوشت مشترک و فهم و شعور مشترک قائل است، ولی فرد هم اصالت دارد.[3] در تفکّر اسلامی، این فرد است که با اختیار و آگاهی، ایمان می آورد و بار سنگین مسؤولیّت و تکالیف الهی را بر دوش می کشد و در بُعد سیاسی وظیفه و تکلیف دارد و باید بر اساس مقرّرات دینی، در حاکمیّت سیاسی جامعه دخالت کند و مشارکت ورزد و با آگاهی سیاسی، اتّخاذ موضع نماید. اگر دولت حاکمْ مجری عدل، قانون و عقل و مورد تأیید شریعت باشد، افراد موظّف به اطاعت و پیروی هستند، چرا که چنین دولتی دارای مشروعیّت است؛ و در عین حال، باید به مراقبت و نظارت بر اعمال حاکمان و کارگزاران آن بپردازد و بر اساس وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر، از سر خیرخواهی، با نصیحت برای رهبران جامعه ی اسلامی، از مفاسد و آفات قدرت جلوگیری نماید؛ ولی اگر دولت، برخلاف عدل و قانون به حاکمیّت رسیده باشد، این حکومت طاغوتی است و فرد موظّف است به آن کفر بورزد و به مبارزه با آن اقدام نماید. ولایت فقیه، بر اصول و مبانی جهان بینی اسلامی استوار است. در نظریه ی ولایت فقیه دولت منبعث از خواست و اراده ی جامعه است و این مردم اند که آگاهانه، به صحنه می آیند و با رعایت موازین شرعی، به تکلیف دینی خود عمل نموده، با انتخاب خویش، زمینه ی حاکمیّت فقیه و اِعمال ولایت او را که ولایت فقه و فقاهت است، فراهم می کنند؛ چنان که در سال 57 نسبت به امام خمینی(رحمه الله) چنین اقدامی صورت گرفت. اما پس از تحقّقِ حاکمیّت، فقیه هرگز فارغ و مستثنا از وظیفه و مسؤولیّت نیست. او موظّف به اجرای دقیق قوانین شرعی است و حق ندارد بر اساس میل و سلیقه ی شخصی و هواپرستی، اِعمال نظر نماید. اگر از فقیه کوچک ترین گناهی سر زند، و حقّی را هر چند کوچک باشد عالمانه و عامدانه، ضایع نماید، شرعاً از ولایت ساقط خواهد شد و در این صورت، اِعمال حاکمیّت وی فاقد مشروعیّت می شود. دولتی که با اشراف و نظارت عالیِ فقیهِ زمان شناسِ عادل تشکیل شد، علاوه بر وظایف عمومی، که همه ی دولت ها و حکومت ها در تأمین امنیّت و معیشت مادّی مردم دارند و وظیفه ای که در گسترش رفاه اجتماعی و زدودن فقر و بیچارگی از آحاد مردم و اقشار مختلف دارند، وظیفه هایی به مراتب سنگین تر بر دوش دارد. دولت اسلام موظّف به بسط عدالت و اقامه ی عدل است و رفع تبعیض و فساد از چهره ی جامعه جزء وظایفِ اصلیِ نظام اسلامی است. گسترش اخلاق پسندیده و ایمان دینی و اقامه ی نماز و ایجاد صلاح و سداد از وظایف حکومت است. به خوبی روشن است که گسترش فضایل و مکارم اخلاقی، با زور و قلدری غیر ممکن است و نیازمند آگاهی، خردمندی و هوشیاری است. وظیفه ی دولت آن نیست که با زور چیزی را تحمیل کند، بلکه باید بستر مناسبی برای کمال جامعه فراهم آورد و با تلاش مستمر، در رشد آگاهی و تعالی اخلاقی و بالا رفتن سطح بینش و خردورزی مردم بکوشد، تا آنان خود، صلاح و سداد را انتخاب کنند. البتّه در مراتب بالای نهی از منکر که نیازمند اقدام عملی است دولت در حدّ ضرورت، موظّف به مبارزه با منکرات است و باید جلوی فحشا و فساد و ظلم را بگیرد؛ ولی این به معنای به زور بردن به بهشت نیست. حتّی کافران ذمّی نیز زیر چتر حکومت اسلامی زندگی می کنند، بدون آن که کسی متعرّض آنها شود و ایمان را به آنها تحمیل نماید. دولت اسلامی موظّف به حفظ جان، ناموس، مال و امنیّت ایشان همچون سایر مردم مسلمان است. البتّه همچنان که دولت ها موظف اند برای صیانت جامعه از انواع میکروب ها و بیماری ها و حفظ بهداشت و سلامت مردم، به اقدامات عملی دست زنند (مثلا: از توزیع اغذیه و کالاها و داروهای غیر بهداشتی و مضر جلوگیری نمایند و مانع انتشار بیماری های واگیردار و خطرناک شوند) و هیچ خردمندی این اقدام را زور نمی داند، بلکه لازم می شمرد، در رابطه با عوامل انحرافات اخلاقی و فساد و فحشا نیز، دولت باید به مبارزه همّت گمارد، تا در پرتو محیطی سالم و امن، مردم، با آگاهی و اراده، به مکارم اخلاقی و فضایل انسانی و ایمان دینی بگروند و به رشد و تعالی معنوی برسند. این کجا و اندیشه ی توتالیتریسمِ پدید آمده در کشورهای کمونیستی، نظیر شوروی سابق و فاشیستی، نظیر آلمان هیتلری، و استبدادهای خشن لنین و استالین کجا، که به اجبار، مردم را به حزب و مکتب خود می خواندند، مکتبی که نه برخاسته از متن توده ها، بلکه معلول اراده ی اقلّیّت حاکم بوده است. در نظام های توتالیتریستی در راستای همگانی کردن دیدگاه های یک حزب، نه تنها از جامعه خدازدایی و دین زدایی می نمودند که به زدودنِ اخلاق و انسانیّت و معنویّت می پرداختند و همه چیز و همه کس را در خدمت امیال ضدانسانی خود می خواستند. امام خمینی(رحمه الله) در نامه ی خود به گورباچف، آخرین رییس جمهور شوروی سابق، درباره ی شکست توتالیتریسم کمونیستی در شوروی، فرمود: مارکسیسم جواب گوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چراکه مکتبی است مادّی؛ و با مادیّت نمی توان بشریّت را از بحرانِ عدمِ اعتقادِ به معنویّت، که اساسی ترین درد جامعه ی بشری در غرب و شرق است، به درآورد.[4] در حالی که، نظام ولایت فقیه به دفاع از دینی می پردازد که خواست توده هاست و قدرت خویش را، به جهت انجام همین رسالت، از مردم کسب کرده است. پی نوشتها: [1] ر.ک: امیر خرم، روزنامه ی همشهری، شهریور 77. [2] ر.ک: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، فرهنگ علوم سیاسی، ص341 و محمد طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص 359. [3] ر.ک: مجموعه آثار، ج 2، جامعه و تاریخ، ص 339 - 343. [4] صحیفه ی نور، ج 21، ص 221. منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
برای بررسی این پرسش، باید به واژه ی توتالیتر و مفهوم سیاسی آن توجه کنیم. واژه ی توتالیتر از ریشه ی فرانسوی توتال به معنای جامع و کامل گرفته شده است و به آن دسته از رژیم های استبدادی اطلاق می شود که کلّیه ی شؤون جامعه را، از سیاست و اقتصاد گرفته تا مذهب، فرهنگ و هنر، تحت کنترل و نظارت خود در می آورند.
موسولینی این واژه را ابداع کرد و طبق تعریف او، توتالیتر نظامی است که در آن همه چیز به خاطر دولت وجود دارد و هیچ چیز از دولت و علیه دولت نیست. توتالیتر را در زبان فارسی می توان معادل، استبداد همدیگر، یکه قانونی و حکومت تک حزبی و خود کامه دانست. در چنین نظام های سیاسی، هر فرد جزئی از کلّ جامعه و در خدمت آن است و از خود اصالتی ندارد. رژیم های کمونیستی و فاشیستی را می توان نمونه هایی از نظام توتالیتریسم به شمار آورد.[2]
طبق تعریف بالا، از مبانی اصلی اندیشه ی توتالیتریسم، اصالت جامعه و فراموش نمودن فردی است که سازنده و پدید آورنده ی جامعه است. مطابق این نظریه، هرچه هست روح و وجدان و شعور و اراده ی جمعی است که در دولت متبلور می شود و افراد باید در آن اضمحلال یابند؛ اما حکومت اسلامی و ولایت فقیه بر بینش صحیح اسلامی استوار است که هم فرد را اصل می داند و هم جامعه را. به تعبیر شهید مطهری(رحمه الله) در عین حال که قرآن کریم برای امّت ها و جوامع سرنوشت مشترک و فهم و شعور مشترک قائل است، ولی فرد هم اصالت دارد.[3]
در تفکّر اسلامی، این فرد است که با اختیار و آگاهی، ایمان می آورد و بار سنگین مسؤولیّت و تکالیف الهی را بر دوش می کشد و در بُعد سیاسی وظیفه و تکلیف دارد و باید بر اساس مقرّرات دینی، در حاکمیّت سیاسی جامعه دخالت کند و مشارکت ورزد و با آگاهی سیاسی، اتّخاذ موضع نماید.
اگر دولت حاکمْ مجری عدل، قانون و عقل و مورد تأیید شریعت باشد، افراد موظّف به اطاعت و پیروی هستند، چرا که چنین دولتی دارای مشروعیّت است؛ و در عین حال، باید به مراقبت و نظارت بر اعمال حاکمان و کارگزاران آن بپردازد و بر اساس وظیفه ی امر به معروف و نهی از منکر، از سر خیرخواهی، با نصیحت برای رهبران جامعه ی اسلامی، از مفاسد و آفات قدرت جلوگیری نماید؛ ولی اگر دولت، برخلاف عدل و قانون به حاکمیّت رسیده باشد، این حکومت طاغوتی است و فرد موظّف است به آن کفر بورزد و به مبارزه با آن اقدام نماید.
ولایت فقیه، بر اصول و مبانی جهان بینی اسلامی استوار است. در نظریه ی ولایت فقیه دولت منبعث از خواست و اراده ی جامعه است و این مردم اند که آگاهانه، به صحنه می آیند و با رعایت موازین شرعی، به تکلیف دینی خود عمل نموده، با انتخاب خویش، زمینه ی حاکمیّت فقیه و اِعمال ولایت او را که ولایت فقه و فقاهت است، فراهم می کنند؛ چنان که در سال 57 نسبت به امام خمینی(رحمه الله) چنین اقدامی صورت گرفت. اما پس از تحقّقِ حاکمیّت، فقیه هرگز فارغ و مستثنا از وظیفه و مسؤولیّت نیست. او موظّف به اجرای دقیق قوانین شرعی است و حق ندارد بر اساس میل و سلیقه ی شخصی و هواپرستی، اِعمال نظر نماید. اگر از فقیه کوچک ترین گناهی سر زند، و حقّی را هر چند کوچک باشد عالمانه و عامدانه، ضایع نماید، شرعاً از ولایت ساقط خواهد شد و در این صورت، اِعمال حاکمیّت وی فاقد مشروعیّت می شود.
دولتی که با اشراف و نظارت عالیِ فقیهِ زمان شناسِ عادل تشکیل شد، علاوه بر وظایف عمومی، که همه ی دولت ها و حکومت ها در تأمین امنیّت و معیشت مادّی مردم دارند و وظیفه ای که در گسترش رفاه اجتماعی و زدودن فقر و بیچارگی از آحاد مردم و اقشار مختلف دارند، وظیفه هایی به مراتب سنگین تر بر دوش دارد. دولت اسلام موظّف به بسط عدالت و اقامه ی عدل است و رفع تبعیض و فساد از چهره ی جامعه جزء وظایفِ اصلیِ نظام اسلامی است. گسترش اخلاق پسندیده و ایمان دینی و اقامه ی نماز و ایجاد صلاح و سداد از وظایف حکومت است.
به خوبی روشن است که گسترش فضایل و مکارم اخلاقی، با زور و قلدری غیر ممکن است و نیازمند آگاهی، خردمندی و هوشیاری است. وظیفه ی دولت آن نیست که با زور چیزی را تحمیل کند، بلکه باید بستر مناسبی برای کمال جامعه فراهم آورد و با تلاش مستمر، در رشد آگاهی و تعالی اخلاقی و بالا رفتن سطح بینش و خردورزی مردم بکوشد، تا آنان خود، صلاح و سداد را انتخاب کنند.
البتّه در مراتب بالای نهی از منکر که نیازمند اقدام عملی است دولت در حدّ ضرورت، موظّف به مبارزه با منکرات است و باید جلوی فحشا و فساد و ظلم را بگیرد؛ ولی این به معنای به زور بردن به بهشت نیست. حتّی کافران ذمّی نیز زیر چتر حکومت اسلامی زندگی می کنند، بدون آن که کسی متعرّض آنها شود و ایمان را به آنها تحمیل نماید. دولت اسلامی موظّف به حفظ جان، ناموس، مال و امنیّت ایشان همچون سایر مردم مسلمان است.
البتّه همچنان که دولت ها موظف اند برای صیانت جامعه از انواع میکروب ها و بیماری ها و حفظ بهداشت و سلامت مردم، به اقدامات عملی دست زنند (مثلا: از توزیع اغذیه و کالاها و داروهای غیر بهداشتی و مضر جلوگیری نمایند و مانع انتشار بیماری های واگیردار و خطرناک شوند) و هیچ خردمندی این اقدام را زور نمی داند، بلکه لازم می شمرد، در رابطه با عوامل انحرافات اخلاقی و فساد و فحشا نیز، دولت باید به مبارزه همّت گمارد، تا در پرتو محیطی سالم و امن، مردم، با آگاهی و اراده، به مکارم اخلاقی و فضایل انسانی و ایمان دینی بگروند و به رشد و تعالی معنوی برسند.
این کجا و اندیشه ی توتالیتریسمِ پدید آمده در کشورهای کمونیستی، نظیر شوروی سابق و فاشیستی، نظیر آلمان هیتلری، و استبدادهای خشن لنین و استالین کجا، که به اجبار، مردم را به حزب و مکتب خود می خواندند، مکتبی که نه برخاسته از متن توده ها، بلکه معلول اراده ی اقلّیّت حاکم بوده است. در نظام های توتالیتریستی در راستای همگانی کردن دیدگاه های یک حزب، نه تنها از جامعه خدازدایی و دین زدایی می نمودند که به زدودنِ اخلاق و انسانیّت و معنویّت می پرداختند و همه چیز و همه کس را در خدمت امیال ضدانسانی خود می خواستند.
امام خمینی(رحمه الله) در نامه ی خود به گورباچف، آخرین رییس جمهور شوروی سابق، درباره ی شکست توتالیتریسم کمونیستی در شوروی، فرمود:
مارکسیسم جواب گوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست، چراکه مکتبی است مادّی؛ و با مادیّت نمی توان بشریّت را از بحرانِ عدمِ اعتقادِ به معنویّت، که اساسی ترین درد جامعه ی بشری در غرب و شرق است، به درآورد.[4]
در حالی که، نظام ولایت فقیه به دفاع از دینی می پردازد که خواست توده هاست و قدرت خویش را، به جهت انجام همین رسالت، از مردم کسب کرده است.
پی نوشتها:
[1] ر.ک: امیر خرم، روزنامه ی همشهری، شهریور 77.
[2] ر.ک: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، فرهنگ علوم سیاسی، ص341 و محمد طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی، ص 359.
[3] ر.ک: مجموعه آثار، ج 2، جامعه و تاریخ، ص 339 - 343.
[4] صحیفه ی نور، ج 21، ص 221.
منبع: ولایت فقیه، مصطفی جعفرپیشه فرد، نشر مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه (1381).
- [سایر] آیا ولایت فقیه به معنای حکومت توتالیتر و ضد مردمی نیست؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه به معنای حکومت توتالیتر و ضد مردمی نیست؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه چیزی جز حکومت توتالیتر و ضد مردمی است؟
- [سایر] معادل لاتین (ولایت فقیه) چیست؟ آیا می توانیم بگوییم ولایت فقیه حکومتی (تئودموکراتیک) است (یعنی حکومت خدا بر مردم توسط مردم)؟
- [سایر] منظور از لفظ مطلقه در ولایت مطلقه فقیه چیست؟ و اصولا چگونه چنین حکومتی قابل اثبات است؟
- [سایر] حکم حکومتی چیست و عدم تبعیت از حکم حکومتی ولی فقیه چه حکمی دارد. دامنه تبعیت از حکم حکومتی شامل چه افرادی می شود آیا مراجع و فقها را هم شامل می شود؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه به عنوان حکومتی حقانی، کارآمد هم هست؟ با وجود مصادیقی که برخی برای ناکارآمدی این نوع حکومت در ایران عنوان میکنند، چگونه میتوان مصادیق کارآمدی ولایت فقیه را برشمرد؟
- [سایر] آیا ولایت فقیه، برداشت فقهی برخی از فقها از بعضی روایات است؟[1]
- [سایر] چه دلیل عقلیی برای اثبات ولایت فقیه وجود دارد؟[1]
- [سایر] شبهه: آیا ولایت فقیه همان دیکتاتوری صالحان نیست؟[1]
- [آیت الله بهجت] به دست آوردن فتوا ( یعنی دستور مجتهد ) چهار راه دارد: 1 شنیدن از خود مجتهد. 2 شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل کنند. 3 شنیدن از کسی که مورد اطمینان و راستگوست، اگر اطمینان به کلام او دارد ، بنا بر احوط. 4 دیدن در رساله مجتهد، در صورتی که به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد ، بنا بر احوط .
- [آیت الله مظاهری] مسلمان باید به اصول دین اطمینان داشته باشد (1)، و در احکام غیر ضروری یا باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که اطمینان پیدا کند تکلیف خود را انجام داده است.
- [آیت الله مظاهری] از گناهانی که در حدّ کفر است، رشوهخواری است. پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در این زمینه فرمودند: (ایَّاکُمْ وَ الرِّشْوَة فَانَّها مَحْضُ الْکُفْرِ وَ لا یَشُمُّ صاحِبُ الرِّشْوَةِ ریحَ الْجَنَّة)[1] (پرهیز کنید از رشوه، چرا که کفر محض است و رشوه دهنده رایحه بهشت را نخواهد شنید.) معنای آن این است که چیزی بگیرد و حقّی را از بین ببرد یا ناحقّی را حقّ کند. و این رشوه مختصّ به قضاوت نیست، بلکه هر کس به ازای اثبات باطل یا نابودی حقّ چیزی بگیرد، رشوه و حرام است.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر در شهر خودش مستحقّ پیدا شود، باز هم میتواند با اجازه مجتهد جامع الشّرائط خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحقّ برساند، ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و در صورتی که خمس تلف شود اگر در نگهداری آن کوتاهی نکرده لازم نیست چیزی بدهد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] هر گاه در شهر خودش مستحقّی نباشد ولی احتمال دهد که پیدا شود، اگر چه نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحقّ ممکن باشد، میتواند با اجازه مجتهد جامع الشّرائط خمس را به شهر دیگر ببرد و چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکند و تلف شود لازم نیست چیزی بدهد، ولی نمیتواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.
- [آیت الله سبحانی] مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اوّل آنکه خود انسان یقین کند، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.دوم آنکه یک عالم عادل; که می تواند مجتهد و اعلم را تشخیص دهد، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کند، به شرط آنکه یک نفر عالم عادل دیگر با گفته او مخالفت ننماید. اجتهاد و اعلمیت به گفته یک نفر که مورد وثوق باشد نیز ثابت می شود. سوم آنکه در محافل علمی، مجتهد و یا اعلم بودن او معروف و مشهور باشد و از گفتار آنان برای انسان 1. ولی در بقاء بر تقلید میت، فرا گرفتن مسایل کفایت می کند. اطمینان حاصل شود.
- [آیت الله سبحانی] اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوی دهد مقلِّد آن مجتهد نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند ولی اگر فتوی ندهد، مثلاً بگوید احتیاط آن است که در رکعت سوم و چهارم نماز، تسبیحات اربعه یعنی سُبْحانَ اللهِ وَالْحَمْدُللهِ وَلا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَاللهُ اَکْبَر، را سه مرتبه بگویند، در این صورت مقلّد باید یکی از دو راه را برگزیند:1. به این احتیاط که به آن (احتیاط واجب) می گویند عمل کند و سه مرتبه بگوید.2. به فتوای مجتهدی که پس از وی (اعلم) به شمار می رود عمل نماید. پس اگر او یک مرتبه گفتن را کافی بداند، می تواند یک مرتبه بگوید.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر وارث میت چند پسر و چند دختر باشند تمام مال بین آنها بگونه ای تقسیم می شود که هر پسر دو برابر هر دختر سهم ببرد مثلا اگر میت دو پسر و سه دختر داشته باشد مال او به 7 قسمت تقسیم می شود و هر پسر 2 سهم و هر دختر 1 سهم می برد.
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله مظاهری] در غیر فروعات فقهیه مانند پرداخت وجوهات شرعیّه و تعیین قیّم یا سرپرست برای اوقاف و یا تعیین وصی برای کسی که وصی ندارد، رجوع به اعلم یا رجوع به مرجع تقلید شخص، لازم نیست و رجوع به مجتهد جامع الشرایط کفایت میکند. ______ 1) در بخش سوّم این رساله، مباحث مربوط به اصول دین تحت عنوان (اصول اعتقادی) آمده است.